احمق، طبیعی، نهادی، عادی، خلقی، جبلی، قهری، فطری، غریزی، سرشتی، استعداد ذاتی، ساده، ذاتی، بدیهی، دیوانه سایر معانی: دست نخورده (ناساخته ی دست انسان)، وحشی، کشت نشده، (غیر مذهبی یا جادویی - ن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایدار، با وفا، تمام نشدنی سایر معانی: استوار، بی دریغ، راسخ، قابل اتکا، قابل اعتماد، کم نیامدنی