دیرباور
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(verb transitive) (پزشکی) قبض کردن، یبوست دادن، خشکی آوردن
خسیس، بی قوت، فقیر، تنگ چشم سایر معانی: تهیدست، بی چیز، آس و پاس، ممسک، جوکی