سوگیری تناظری [روانشناسی] ← خطای بنیادین اِسناد
واژههای مصوب فرهنگستان
کلاس های مکاتبه ای، دوره های مکاتبه ای
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] نقاط تطابق نقاطی در دو شیئی ( یا دو تصویر) که برای آمیختن و امتزاج با یکدیگر مرتبط می شوند . نگاه کنید به morph,drow program, dlind .
مدرسه ی مکاتبه ای، مدرسه ی مکاتبهای correspondence courses کلاسهای مکاتبهای، دورههای مکاتبهای
[ریاضیات] تناظر یک به یک
اصل همخوانی بور [فیزیک] اصلی که براساس آن، پیشبینیهای مکانیک کلاسیک به ازای اعداد کوانتومی بزرگ باید باهم مطابقت داشته باشد|||متـ . اصل همخوانی ...
[آمار] تحلیل تناظر کانونی
[ریاضیات] ترکیب تناظر ها
[ریاضیات] تناظر یکسویی
اصلاح کردن، توافق، پیمان، سازش، موافقت، مصالحه، اشتی دادن، دلخواه، طیب خاطر، قرار، پیمان غیر رسمی بینالمللی، متفق بودن، نهاد، هم اهنگی، وفق دادن، تصفیه کردن، جور درامدن، جور کردن، اشتی دادن، ...
توافق، پیمان، سازش، موافقت، قرار، قبول، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، مطابقهء نحوی، معاهده و مقاطعهء، شرط، عهد نامه سایر معانی: قبولی، همداستانی، سازگاری، سازواری، همدلی، موافقتنامه، تفاهم نامه ...
قیاس، توافق، شباهت، مقایسه، همانندی، تناسب، قرینه، تساوی سایر معانی: (بین دو چیز که فقط از برخی جنبه ها شبیه یا قابل قیاس اند) شباهت نسبی، فراسنجی، همسانی، تشبیه، همسنجی، قیاس تشبیهی، (زیست ...