(کالبدشناسی) درز قله ی جمجمه، درز تاجی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سختسرخرگی اکلیلی [پزشکی] نوعی سختسرخرگی که سرخرگهای اکلیلی را مبتلا میکند|||متـ . تصلب شرایین اکلیلی
واژههای مصوب فرهنگستان
بخش مراقبتهای قلبی [علوم سلامت] بخشی حساس در بیمارستان برای درمان و پایش وضعیت بیماران دارای بیماری حاد قلبی
(بیمارستان) بخش مراقبت های ویژه ی بیماران قلبی، بخش سی سی یو
درزاکلیلی
تاجدار,کاکل دار
(پوشش گازهای یونیزه شده به ویژه هیدروژن که فضای بیرونی کره ی زمین را فرا گرفته است) زمین تاج
چنبره، قلمرو، دایره، مدار، محیط دایره، چنبر، محفل، دور، حوزه، طوق، احاطه کردن، دور زدن، مدور ساختن، دور گرفتن سایر معانی: پرگر، برهون، پرهون، گردی، گردک، حلقه ی دوستان (و غیره)، جرگه، آویژگا ...
حلقه، گردش دایره، چرخ زدن سایر معانی: (شاعرانه - قدیمی) چرخش، حرکت مار پیچ، دور گردی، دایره، گردی، گرداب، چر زدن [زمین شناسی] چرخاب [ریاضیات] دوران، گردش دایره ای
مر قلبی ناخوشی دل [بهداشت] مرض قلبی
انتصاب، دسته بندی، برگماری سایر معانی: (کلیسا) نامزد سازی کشیش، مراسم انتصاب کشیش، گمارش کشیش، سنخیت [ریاضیات] طبقه بندی، دسته بندی
زبانه ی خورشیدی، آذر فشانه، جرقه خورشیدی، تشعشع ناگهانی نیروی خورشید [برق و الکترونیک] فوران خورشیدی فورانهای شدید روی سطح خورشید که ابر بزرگی از پرتوهای کیهانی را به فضا می فرستند . عقیده ب ...