خنککن [مهندسى شيمى] دستگاهی برای خنک کردن یک مایع یا جامد
واژههای مصوب فرهنگستان
[نساجی] محفظه سرد کن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[شیمی] مبرد اسیدی
[نفت] کولر گازی
[عمران و معماری] خنک کن کلینکر دوار
[برق و الکترونیک] خنک کننده ترموالکتریکی مادول یا آرایه ای برای خنک کردن نقطه ای قطعات الکترونیکی بر اساس اثر پلتایر . این قطعه برای خنک کردن قطعات در مدارهای مجتمعی یا تجمع زیاد قطعات مناسب ...
(شراب گازدار آمیخته با آب میوه) شراب میوه، هرنوع وسیله یا مخزن سرد کننده شراب
پاسخ، جواب، دفاع، دفاع کردن، از عهده برامدن، پاسخ دادن، جواب دادن، جوابگو شدن، بکار امدن، بکار رفتن، بدرد خوردن، جواب احتیاج را دادن، عهده دار شدن سایر معانی: تلافی، تلافی کردن، عمل به مثل ک ...
آب خوری، آب سرد کن، محل عمومی در خیابان برای اب نوشیدن جایگاه ابخوری، سقاخانه
شهر و حومه و شهرک های اطراف آن، بزرگتر [فوتبال] بزرگتر [ریاضیات] بزرگتر
ندامتگاه، بازداشتگاه یا زندان مجرمین، ندامتی، دار التادیب سایر معانی: وابسته به پشیمانی، توبه آمیز، ندامت کارانه، هود آمیز، پتت آمیز، زندان
حبس، زندان، محبس، زندان کردن سایر معانی: بندیخانه، وابسته به زندان [حقوق] زندان، محبس