تکان دادن، دچار تشنج کردن سایر معانی: دچار تشنج کردن یا شدن، ترنجیدن، دچار گرفتگی (ماهیچه ها) کردن یا شدن، (به شدت) تکان دادن، (سخت) به هم زدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کره سازی، بوسیله اسباب گردنده جلو رفتن سایر معانی: (با تکان دادن شیر در مشک یا دستگاه) کره گرفتن، کره گیری کردن، زدن (دوغ یا شیر)، هم زدن، (با شدت و مداومت) تکان دادن یا لغاندن، (دراثر تکان ...
لرز، تکان، لرزش، تزلزل، ارتعاش، لرزش داشتن، متزلزل کردن، تکان خوردن، بهم زدن، تکان دادن، اشفتن، جنباندن، لرزیدن سایر معانی: تکاندن، گلاندن، لاندن، (از نمک پاش و غیره) افشاندن، پاشیدن (همراه ...
لرزه، ارتعاش، مرتعش کردن، لرزیدن سایر معانی: (از ترس یا تنفر و غیره - ناگهان) چندش گرفتن، به خود لرزیدن، فراشیدن، به لرزه درآمدن، مرتعش شدن، لرزان شدن، چندش، لرزش، مشمئز شدن
کشیدن، سوختن، تحمل کردن، متحمل شدن، رنج بردن سایر معانی: (سختی یا درد و غیره) کشیدن، دستخوش تغییر شدن، ـ دیدن، تاب آوردن، یارا داشتن، اجازه دادن، فرصت دادن، - بردار بودن، تن در دادن، دچار بو ...