[کامپیوتر] فعل وانفعال محاوره ای
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] زبان محاوره ای
[کامپیوتر] حافظه قراردادی
باب محاوره ای [کامپیوتر] حالت محاوره ای ؛ مد محاوره ای ؛ باب محاوره ای [برق و الکترونیک] مد محاوره ای حالتی از کار کامپیوتر که امکان پاسخهای متقابل بین کاربر و کامپیوتر را از طریق صفحه کلید ...
[کامپیوتر] عملیات محاوره ای
[کامپیوتر] نظام محاوره ای ؛ سیستم محاوره
خوش صحبت، دهان گرم، سخنور، سخن پرداز (conversationist هم می گویند)
خوش صحبت ,پرگو
(حقوق) رابطه ی نامشروع جنسی، خیانت در ازدواج، (حقوق) عمل منافی عفت، خیانت به همسر (که می تواند دلیل اعطای طلاق شود)
گفتگوی سر میز
گپ، سخن دوستانه، درد دل، گپ زدن، دوستانه حرف زدن، پر حرفی کردن سایر معانی: صحبت دوستانه، گپ زنی، صحبت دوستانه کردن، (مهجور) حرف چرند، لاطائل، وراجی، انواع پرندگان مهاجری که جیک جیک می کنند ( ...
پر حرف، وراج سایر معانی: علاقمند به گپ زنی، پر چانه، (سخن یا نوشتار) خودمانی، غیر رسمی و دوستانه، خوش صحبت