متناق [حقوق] متناقض با خود، خودستیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شدید، قطری سایر معانی: قطری، شدید
تبعیض (بخصوص بین زن و مرد)، یک بام و دو هوا، قواعد تبعی امیز وسخت گیر مخصوصا نسبت بجنس زن
ناهمخوان، ناهمساز، ناهماهنگ، نامتوافق، ناسازگار، ناهمگن، نامناسب، ناجور، ناشایسته، بی مناسبت، نامتجانس
پشت، بدبختی، شکست، معکوس، وارونه، معکوس کننده، واژگون کردن، برگشتن، نقض کردن، بر گرداندن، پشت و رو کردن، وارونه کردن سایر معانی: پشت به رو، عقب به جلو، بالا پایین، واژگونه، مقلوب، باژگون، بر ...
نامعقول، بی خرد، غیر معقول، نابخرد، غیر عاقلانه، ناحق، بی دلیل، زورگو، ناحساب سایر معانی: غیر منطقی، دور از عقل سلیم