منقبض سایر معانی: جمع شده ,چوروک ,منقب,مختصر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] کانال تنگ شده [آب و خاک] کانال تنگ شده
[ریاضیات] چرخنما ی منقبض، چرخ زاد کوتاه
[عمران و معماری] دهانه تنگ شده [زمین شناسی] دهانه تنگ شده
[آب و خاک] روش اندازه گیری آبدهی با مجرای تنگ شده
[ریاضیات] سهمی منقبض
[ریاضیات] تانسور ادغام شده
[عمران و معماری] آبراهه با پهنای تنگ شده [زمین شناسی] آبراهه با پهنای تنگ شده
دارا بودن، بدهکار بودن، مدیون بودن، مرهون بودن سایر معانی: وام دار بودن، قرض داشتن، بدهی داشتن، (به کسی یا چیزی) دین داشتن، زیر بار منت بودن، سپاسمند بودن، (قدیمی) داشتن، مالک بودن [حقوق] بد ...
معمارى : کاهیده [برق و الکترونیک] کاهیده، کاهش یافته [ریاضیات] تقلیل داده شده، کاهش یافته، ساده شده، مخفف، تقلیل یافته
مسئولیت، معتبر، ابرومند، عهده دار، مسئولیت دار سایر معانی: مسئول، پاس ور، پتوازگر، جوابگو، پاسخگو، پر مسئولیت، پرپتواز، پرپاس وری، مسبب، موجب، عامل، باعث، بانی، وظیفه شناس، قابل اعتماد، خوش ...
اسم مفعول فعل: shrink، چوروک شدن، جمع شدن، منقب شدن، کوچک شدن