هرزگی، نا پرهیزکاری، بیاختیاری، عدمکف نفس سایر معانی: incontinency عدم کف نفس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجرد، امتناع از ازدواج، بی شوهری، بی زنی سایر معانی: عزبی، عزوبت
عفت، نجابت، پاکدامنی، عفت وعصمت، سادگی سایر معانی: پرهیزکاری، پارسایی، عصمت، تجرد، پرهیز از مقاربت جنسی (به خاطر ملاحظات مذهبی)
تنزل، زوال، انحطاط، فساد، آغاز ویرانی سایر معانی: فرو گرایی، فروریزی، زوال (decadency هم می گویند)، اغاز ویرانی
فحشاء سایر معانی: هرزگی، فسق، شهوت پرستی
هشیاری، متانت، اعتدال سایر معانی: هشیاری (در برابر: مستی drunkenness)، میانه روی
وضعیتی که در آن فاعل با علم به اینکه بهترین عمل کدام است عمل دیگر را برمیگزیند [فلسفه]
واژههای مصوب فرهنگستان