[آمار] تحلیل همشار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتصال، خط اتصال، ربط، تقاطع، نقطه اتصال، برخوردگاه سایر معانی: پیوند، جفت شدگی، همبست، پیوندگاه، محل اتصال، محل برخورد (دو راه یا راه آهن و غیره)، محل تقاطع، بندگاه، دوراهی، چندراهی، ـ راهی ...
میعادگاه سایر معانی: مجلس قانون ـ فقه : محل ملاقات