رهبری کردن، راهنمایی کردن سایر معانی: منجر شدن به، کشیده شدن به، هدایت شدن به، منتهی شدن به [ریاضیات] هدایت کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همدستی کردن، باهم کار کردن، تشریک مساعی کردن، همیاری کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن سایر معانی: همیاری کردن، باهم کار کردن، همدستی کردن، تشریک مساعی کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن ...