گروه، جمعیت، دسته، انجمن، شرکت، گروهان، هیئت بازیگران، همراه کسی رفتن سایر معانی: همدمی، مجالست، همنشینی، مصاحبت، انس، الفت، گروه (که به منظور خاصی تشکیل شده باشد)، شرکا، مهمان، مهمانان، هم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] حقوق شرکتها
[کامپیوتر] شبکه شرکت ؛ شبکه همکار
اتحادیه ی محدود به یک کارخانه یا شرکت (که با اتحادیه های کارگری دیگر رابطه ندارد و معمولا دست نشانده ی مدیران شرکت است)، اتحادیه ی منفرد
انسان را از روی دوستانش می توان شناخت
[حقوق] شرکت مدنی
[حقوق] شرکتی که سهام آن در دست عده معدودی باشد، شرکت خانوادگی
[حقوق] شرکت تحت کنترل
کمپانی هند شرقی (نام چند شرکت اروپایی که در آسیای خاوری فعالیت داشتند به ویژه یک شرکت انگلیسی که از 1600 تا 1874 در هندوستان، بازرگانی و کشورداری می کرد)
[حسابداری] موسسه خدماتی وصول مطالبات
شرکت اعتبارات تجاری، موسسه ی تامین مالی، بنگاه پول رسانی، بنگاه مال رسانی
(اقتصاد - شرکتی که اکثریت سهام و اوراق چند شرکت دیگر را دارد و آنها را کنترل می کند) شرکت مادر، شرکت دارنده ی سهام، شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند، شرکت مر ...