کمیسیون مالی که وسائل ومنابع برای فراهم کردن وجوه پیدامی کند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] کمیته روشهای حسابداری
عضو کمیته (یا کمیسیون یا هیئت)
[حسابداری] کمیسیون بودجه، کمیته بودجه
[نساجی] هیئت مدیره
[کوه نوردی] کمیتة نجات کوهستانی
کمیته دائمی
کمیته فرعی، سوکمیسیون سایر معانی: کمیسیون فرعی
(در موارد فوق العاده) کمیته ی حراست شهروندان (که به جای پلیس و یا در کنار آن کار می کند)
دسته، دسته بندی، حزب، انجمن سری سایر معانی: (اسپانیایی)، شورا، مجلس شورا، گروه مشاوران (به ویژه در اسپانیا و امریکای لاتین)
سندیکا، اتحادیه صنفی، تشکیل اتحادیه دادن سایر معانی: اتحادیه تشکیل دادن، به صورت اتحادیه درآوردن، (مقاله و غیره) در چند روزنامه به چاپ رساندن، سازمان فروش مقالات به روزنامه ها و مجلات، (امری ...