به یاد بود، به خاطر بزرگداشت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جشن، تشریفات، مراسم، رسم سایر معانی: پرآیین، پرتشریفات، بسیار مودب، بسیار رسمی و مبادی آداب، پای بند تشریفات، آیین، آداب، برگزاری، عمل یا رویداد یا برنامه ی رسمی و تشریفاتی، رعایت آداب و اصو ...
نشان، شکل، مدال، نشانی شبیه سکه سایر معانی: نشان مذهبی، پایزه، شبیه، صورت