صومعه، دیر، ایوان، راهرو سرپوشیده سایر معانی: منزوی کردن، خلوت گزیدن، کناره گرفتن در، راهبه خانه، خانقاه، دیر (convent هم می گویند)، زندگی رهبانی، رهبانیت، خلوتکده، خلوتگاه، گوشه ی عزلت، (در ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راهب، گوشه نشین
ردیف ستون، ردیف درخت سایر معانی: (معماری) رده ی ستون ها (که در فواصل منظم قرار دارند)، ستون بندی، ستونگان [زمین شناسی] ستون بند در درز و شکاف یا درزبندی ستونی، ناحیه پایین تر که نسبت به بخش ...
عرصه، اظهار عشق، دادگاه، دیوان، دربار، بارگاه، حیاط سایر معانی: محوطه ی میان چند ساختمان (courtyard هم می گویند)، (تنیس و والیبال و بسکتبال و غیره) زمین بازی، محوطه ی بازی، پهنه، محکمه ی قضا ...
زاویه، گوشه عزلت، جای انزوا سایر معانی: (محل تفکر و تنها بودن) خلوت، خلوتگاه، گوشه ی آرام، خلوتکده، محل زندگی زاهد گوشه نشین، عزلتگاه، خانقاه، گوشه ی عزلت، شراب هرمیتاژ (فرآورده ی فرانسه) ...
صومعه، خانقاه، دیر، خانقاه راهبان، رهبانگاه سایر معانی: خانگاه (خانقاه)، میاسطو
جدا کردن، تجزیه کردن، توقیف کردن سایر معانی: رجوع شود به: sequester، مصادره
گوشه نشین، عابد، پرت، منزوی، تک، منفرد، مجرد، تنها سایر معانی: یکه و تنها، فقط، فرد، منحصر بفرد، یگانه، دور افتاده، خلوت، (گیاه شناسی) تک رست، (جانور شناسی) تک زی، غیر اجتماعی