کشیش سایر معانی: روحانی، کاتوزی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یقه ی کشیشی (یقه ی سفیدی که برخی کشیشان روی پیراهن خود می پوشند)
حالت یانشان روحانیت
[زمین شناسی] محلول کلریسی یک محلول مرکب از مالونات تالیوم و فرمات تالیوم در آب که به عنوان مایع سنگین کاربرد دارد. وزن مخصوص آن 4.15 است. مقایسه شود با محلول سونستاد، محلول کلاین، بروموفورم، ...
مخالف کشیشان یا کلیسا، مخالف نفوذ کلیسا در امور سیاسی و غیره
قاضی عسگر، دین یار، پادری، کشیشی که عبادتگاه ویژه دارد سایر معانی: کشیش وابسته به بیمارستان یا مدرسه یا ارتش و غیره، قاضی عسکر، سرپرست نمازخانه، پیش نماز، کشیش وابسته به نیایشگاه خصوصی (مثلا ...
دین یار، روحانی، روحانیون، مردروحانی، کاتوزی سایر معانی: کاتوزیان، کشیشان
(مرد یا زن) روحانی، کاتوزی، کشیش
کشیش، روحانی، مجتهد، کشیش بودن، کشیشی کردن سایر معانی: کشیش (به ویژه کشیش کاتولیک و انگلیکان)، کاتوزی، کاهن، موبد، مچتهد [زمین شناسی] کشیش، مچتهد، روحانی، کشیشیکردن
راهبه، تارک دنیا، روحانی، خدا پرست، مذهبی، دین دار سایر معانی: دینی، کیشی، متدین، پارسا، خدا ترس، با وجدان، درستکار، بسیار دقیق، مصر، پافشار، وسواسی، عضو صومعه، عضو راهبه خانه، دیر نشین، خان ...
صحنه هراسی (ترس از ظاهر شدن بر صحنه)، وحشت حاصله در اثر ظهور در صحنه نمایش