صریح، معلوم، ظاهر، اشکار، پیدا، باصفا، صاف، زلال، واضح، شفاف، بارز، جلی، سلیس، روان، ساطع، طاهر، توضیح دادن، واضح کردن، تمیز کردن، صاف کردن، خار چیدن، زدودن، روشن کردن، ترخیص کردن، تبرئه کرد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(هواپیمایی) هوای منقلب که مربوط به باران و طوفان نیست ولی می تواند پرواز را مختل کند
[حسابداری] روشن و قابل فهم
[عمران و معماری] روکش روشن - ورنی پوششی
روشن و صریح، قطعی، بی شک و شبهه، دارای برون نمای (outline) واضح و متناسب، صریح روشن، درست تعریف شده
شیوۀ برش یکسره [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] روش برداشت همزمان تمامی درختان جنگلی در یک ناحیه برای جنگلکاری یا به منظورهای دیگر ...
واژههای مصوب فرهنگستان
دادۀ روشن [رایانه و فنّاوری اطلاعات] نسخهای از پیام یا داده که علاوهبر طرفهای مُجاز برای کاربران دیگر نیز مفهوم باشد
[عمران و معماری] فاصله وجه تا وجه
پاک نظر، بصیر، دارای چشم یا بینایی خوب، دارای چشمان تیز، تیز چشم
هوشیار، سرسبک، خوش فکر، حواس جمع، روشن بین، با تدبیر، عاقل، با ذکاوت، بافهم
[سینما] فیلم شفاف
رژیم مایع صافشده [تغذیه] رژیم مایعی که در آن فقط مصرف مایعات رقیق از قبیل انواع شربتها و چای و قهوه و آبِ گوشت و آبمیوۀ صافشده مجاز است ...