باستانی، کلاسیک، مطابق بهترین نمونه، پیرو سبکهای باستانی، ردهای، وابسته به ادبیات باستانی سایر معانی: وابسته به هنر و ادبیات یونان و روم باستان، ناشی از اصول و سنت های هنری و ادبی یونان و رو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] گروه های کلاسیک
[سینما] نورپردازی کلاسیک
مکانیک کلاسیک [فیزیک] قسمتی از علم مکانیک که مبتنی بر قانونهای حرکت نیوتن است و کاربرد آن در مواردی است که اندازه اجسام در مقایسه با طولموج دوبروی آنها بزرگ یا سرعتشان در مقایسه ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] تعریف احتمال کلاسیک
[ریاضیات] نظریه ی کلاسیک حساب تغییرات
نمونه و سرمشق، شایان تقلید سایر معانی: (به ویژه رفتار و صفات فردی) نمونه، سرمشق، هشدار دهنده، عبرت انگیز، پند آموز، مسطوره ای، (به عنوان) نمونه از چیزی، نمونه ای، برای مثال، نمایشگر، ستوده ...
تاریخی، مبنی بر تاریخ سایر معانی: وابسته به تاریخ و تاریخ نویسی، برپایه ی تاریخ، برمبنای تاریخ، واقعی (نه ساختگی یا تخیلی)، رویداده، رخداده
مکتب کهن، گروه محافظه کار، گروه سنت گرا
روانکاوی سنتی [روانشناسی] درمان روانکاوانهای که بیهیچ جرحوتعدیلی به راهکارهای بنیادین زیگموند فروید پایبند است ...
نمونه ای
prototypic وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی