باطل کردن، ناتوان کردن، علیل کردن سایر معانی: از ارزش قانونی انداختن، (قانونا) بی اعتبار کردن، invalid ناتوان کردن [حقوق] باطل کردن، بی اعتبار کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تغییر کردن، دور زدن، گردش کردن، سیر کردن، چرخیدن، گردیدن سایر معانی: (به دور محور) چرخیدن، گشتن، دورگشتن، چرخ زدن، مورد تفکر قرار دادن، در فکر پروراندن، تامل کردن [مهندسی گاز] دوران کردن [ری ...