مدار [علوم پایۀ پزشکی] ← مدار عصبی
واژههای مصوب فرهنگستان
[کامپیوتر] تحلیل گر مدار .
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خانواده مداری
[برق و الکترونیک] عناصر پارازیتی مدار و سربازه های مدار آثار مقاومتی، خازنی و القایی ناخواسته ای که در اثر نزدیکی زیاد سیمها و رساناهای مدار در بسامدهای رادیو یی به وجود می آیند .
(در سابق) کشیش که در حوزه ی خود از کلیسایی به کلیسای دیگر سفر می کرد و به امور آن رسیدگی می کرد، کشیش سیار
راه گزینی مداری، مدارگزینی [کامپیوتر] انتخاب مدار، مدار گزینی، راه گزینی مداری . [برق و الکترونیک] کلید زنی در مدار
دورگَردی [گردشگری و جهانگردی] رفتن از مقصدی به مقصدی دیگر در یک سفر
شبکۀ مداری [مهندسی مخابرات] شبکهای که در هنگام برقراری تماس، با استفاده از سختافزار سودهی خط اتصالی را میان دو تلفن برقرار میکند که دوطرفه و حامل نشانک مکالمه است و در اختی ...
ناراست، پر پیچ و خم، دور و دراز، پیچاپیچ، دارای شیله پیله، گمراه کننده، کج راهه، کژ، غیرمستقیم
ناراستی، کژی، پر پیچ و خمی، کج راهی، نادرستی، شیله پیله، پیرامون، محیط، حوزه، غیر مستقیم، مدار حرکت
[برق و الکترونیک] مدار جریان متناوب
مدار آند [فیزیک] اجزای بین آند و کاتُد در لامپهای الکترونی