با اشتیاق چشم به راه یا گوش به زنگ بودن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خبرگی سایر معانی: کاردانی، کارشناسی، مهارت، سررشته (ی کار) [حسابداری] تخصص
مدخل، دهانه، بیان، غنچه، دهان، دهنه زدن، در دهان گذاشتن، ادا و اصول در اوردن، فرمودن، گفتن سایر معانی: دهن، پوز، فم، نان خور، عائله، دهان کجی، شکلک، مصب، سر، در، (به صورت دکلمه یا لحن مصنوعی ...