جنبه، مشخصات، صفت ممیزه، منش نما، نشان ویژه، مشخصه، خاص، نهادی، نهادین، خیمی سایر معانی: منش، ویژگی، خصوصیت، خصیصه، سرشت، فروزه، (ریاضی - لگاریتم) نمودگر، مشخص (تابع)، ممیز (حلقه)، مبین [حسا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] مخروط مشخصه
خم مشخصه [ریاضی] هریک از دو خم مزدوج بر یک رویه با این خاصیت که راستای مماس بر آن دو خم در هر نقطه، راستاهای مشخصۀ رویۀ مفروض در آن نقطه باشند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] منحنی خصوصیات یک نهر
[ریاضیات] دترمینان مشخصه، دترمینان مشخص
راستاهای مشخصه [ریاضی] دو راستای مزدوج در نقطهای از یک رویه که نسبت به راستای خطهای خمیدگی رویه که از آن نقطه میگذرند متقارن باشند ...
[زمین شناسی] سنگواره یا فسیل شاخص یک گونه فسیل یا جنس که شاخصه یک واحد چینه شناسی (سازند یا سری ناحیه ای و …) یا واحد زمان است. این یا محدود به آن واحد است یا بطور بخصوص در آن فراوان است. مت ...
تابع مشخصه [شیمی] ویژه تابع، مشخصه تابع [عمران و معماری] تابع مشخصه [آمار] تابع مشخصه [آب و خاک] تابع مشخصه
[ریاضیات] تابع مشخصه ی متغیر تصادفی
[برق و الکترونیک] امپدانس مشخصه - امپدانس مشخصه امپدانسی که در صورت اتصال به سرهای خروجی یک خط انتقال با طول نامشخص، طول ظاهری آن را به بی نهایت می رساند. در نتیجه هیچگونه موج ایستا روی خط و ...
[پلیمر] طول مشخصه
[ریاضیات] دستگاه خطی مشخصه