جلوس کردن، قرار گرفتن، نشستن سایر معانی: تمرگیدن، (پرنده) قرار گرفتن، (روی تخم) خوابیدن، (قاضی یا وکیل مجلس و غیره) شاغل بودن، عضو بودن، (دادگاه یا مجلس شورا و غیره) جلسه داشتن، (برای نقاشی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زینچهای برای اتصال تیغۀ سوزن به ریلبند [حملونقل ریلی]
واژههای مصوب فرهنگستان
کُندهای که براثر قطع ناقص درخت به شکل صندلی درآمده است [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
افزارهای در ریل سوم زیرتماس که عایق و ریل سوم را آویزان نگه میدارد [حملونقل ریلی]
صندلی چرخداری که از آن برای کمک به حرکت و جابهجایی بیماران و معلولان استفاده شود [عمومی]