صندلی بی دسته، صندلی دور میز ناهارخوری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(در جلسه) ریاست کردن
صندلی دسته دار (و پشت کوتاه)
چارچوب غلتک دارکه کودکان دست خودرابدان گرفته راه رفتن می اموزند
چرخک [عمومی] صندلی چرخداری که از آن برای کمک به حرکت و جابهجایی بیماران و معلولان استفاده شود
واژههای مصوب فرهنگستان
صندلی چرخ دار سایر معانی: چرخک، نشین بر، صندلی چر دار، صندلی چر دار که برای بردن مردم بیماربکارمیبرند [عمران و معماری] صندلی چرخدار
صندلی پشت بلند، مبل دارای پشتی و دسته های چوبی و سفت
مدیر، سرپرست، مدیر تصفیه، رییس، فرمدار، وصی و مجری سایر معانی: (حقوق) مدیر و مباشر امور و اموال شخص دیگر، امین ترکه، کارتراز، قیم، متولی، اداره کننده، مجری، رئیس [کامپیوتر] مدیر- نام حسابی ک ...
(امریکا) کالسکه ی بچه، صندلی چرخدار بچه (baby buggy هم می گویند)
اهمال کار، بیهوده وقت گذراندن، چرت زدن سایر معانی: (با ولگردی یا آهسته کاری) وقت تلف کردن، گهتباهی کردن، ولگردی کردن، فس فس کردن، کرکری خواندن، وقت کشی کردن (معمولا با: away)، اتلاف وقت ...
(امریکا - قطار مسافری) واگن درجه یک، واگن دارای صندلی های راحت و یکنفری، سالن استراحت قطار
[خودرو] به رده راننده در هنگام شروع مسابقه گفته میشود.طبق زمانهای بدست آمده در روز قبل مسابقه مشخص میشود و رانندگان به ترتیب بهترین زمان بدست آمده مسابقه را شروع خواهند کرد.