رسته [آمار] ردهای از اشیا با مجموعهای از ریختارها
واژههای مصوب فرهنگستان
دسته، طبقه، رده، مقوله، رسته، زمره، مقولهمنطقی سایر معانی: (در روش های طبقه بندی و گونه شناسی) رده، ردیف، گروه، گروهه، صنف، فروبست، (منطق - هر یک از طرقی که طبق آن بتوان دانش بشری را طبقه بن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رستۀ جمعی [ریاضی] رستهای با شیء صفر (null object) که به ازای هر دو شیء X و Yریختارهای (X,Y)Hom تشکیل یک گروه جمعی دهند و ترکیب ریختارها از هر دو سو پخشی یا توزیعی باشند و ح ...
[ریاضیات] دسته ی جمعی، رسته ی جمعی
[ریاضیات] قضیه ی رسته ای بئر
مقولۀ نقشی [زبانشناسی] مقولهای ناظر بر کارکرد دستوری عناصر زبان
مقولۀ دستوری [زبانشناسی] مقولهای ناظر بر معنای دستوری عناصر زبان
رستۀ حاصلضرب [ریاضی] رستهای که مجموعۀ اشیای آن حاصلضرب مجموعههای اشیای دو رستۀ مفروض و مجموعۀریختارهایش نیز حاصلضرب مجموعههای ریختارهای آن دو رسته باشد ...
مجموعۀ رستهدوم [ریاضی] مجموعهای که رستهاول نباشد
[ریاضیات] مجموعه ی رسته ی اول
[ریاضیات] دسته ی کوچک، رسته ی کوچک
شاخ، شاخه، شعبه، ترکه، بخش، انشعاب، رشته، فرع، منشعب شدن، شاخه دراوردن، شاخهشاخه شدن، گل و بوته انداختن، مشتق شدن، جوانه زدن، براهجدیدی رفتن سایر معانی: شاخ درخت، برزه، برسم، کنگ، شخ، شاخه آ ...