(برای چیزی) قرعه کشی کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اندک مالیخولیا
دور انداختن سایر معانی: 1- دور انداختن، ترک کردن، از خود سلب مسئولیت کردن، عاق کردن، انکار کردن 2- آزاد کردن 3- (طناب هایی که کشتی را در لنگرگاه درجا نگهداشته اند) باز کردن 4- (بافتن پیراهن ...
به زمان گذشته اندیشیدن، در فکر گذشته بودن
(مروارید جلو خوک ریختن) چیز ارزشمندی را به کسی که ارزش آن را نمی داند دادن، یاسین به گوش خر خواندن
زخم گچ [اَرتاپزشکی] زخم ناشی از فشار گچ یا لبههای تیز آن بر روی پوست
واژههای مصوب فرهنگستان
1- تور ماهیگیری را گسترده تر کردن 2- ترفندها و روش های متنوع تری رابه کار زدن
1- قی کردن، بالا آوردن 2- به سوی بالا چرخیدن یا رفتن 3- جمع شدن، بالغ شدن بر [حقوق] جمع عمودی
ریختهگریپذیری [مهندسی مواد و متالورژی] ترکیب پیچیدهای از خواص فلز مذاب و ویژگیهای انجمادی آن که موجب تولید یک قطعۀ ریختگی دقیق و مرغوب میشود |||متـ .ریخته ...
دیرگداز ریختنی [سراميک] نوعی دیرگداز یکپارچه که آن را در محل، ریختهگری میکنند و با استفاده از نوعی چسب یا اتصالدهندۀ سیمانی یا غیرسیمانی یا هر دو، سبب گیرش و استحکام اولیۀ ...
مردود، رانده سایر معانی: کشتی شکسته، وامانده، در مانده، بی پناه، مطرود، (چیز) دورانداخته شده، دورانداخته، رانده، مردود، کشتی شکسته، مطرود
دژبان، حاکم قصر، بانوی حاکم قلعه، کمربند زنجیری زنانه، افسر فرمانده قصر سایر معانی: حاکم قلعه یا قصر، خان سالار، دژ سالار، کوتوال، ارگبد