خروش، شعار جنگی سایر معانی: نعره ی هنگام نبرد، (در مسابقات و غیره) شعار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بسیج کردن، تجهیز کردن، متحرک کردن سایر معانی: جنبا کردن، سیار کردن، به حرکت درآوردن، بسیجیدن، آماده کردن، (لشکر) انگیختن [حقوق] بسیج کردن، آماده کردن، راه انداختن