قتل، ادمکشی سایر معانی: آدمکشی، قتل نفس [بهداشت] آدمکشی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خون ریزی، کشتار، قتل عام کردن سایر معانی: کشتار همگانی، همه کشی، قتل عام، شکست قاطع (به ویژه در مسابقه)، سخت شکست دادن، سخت آسیب رساندن، صدمه ی شدید زدن، کشتار همگانی کردن، همه کشی کردن، کشت ...