توده، میزان، جسم، تنه، حجم، اکثریت، اندازه، جثه، جسامت، بصورت توده جمع کردن، انباشتن سایر معانی: گندگی، حجم (به ویژه اگر زیاد باشد)، مقدار (زیاد)، سترگی، تنومندی، فراخنایی، ستبرا، قلمب، عمده ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بهنژادی جمعی [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] کشت متوالی جمعیتهای گیاهان خودگُشنِ متنوع ازلحاظ ژنشناختی تا حصول خلوص مورد نظر ...
واژههای مصوب فرهنگستان
فلهبَر [حملونقل دریایی] کشتی مخصوص حمل بار فلهای
[عمران و معماری] سیمان فله [زمین شناسی] سیمان فله
چگالی کپهای [ژئوفیزیک] وزن واحد حجم جسم که فضاهای خالی را نیز در بر میگیرد|||متـ . چگالی ظاهری apparent density
[شیمی] چگالی توده ای [عمران و معماری] جرم حجمی - جرم مخصوص - وزن مخصوص ظاهری - چگالی حجمی - دانستیه ظاهری - وزن مخصوص [زمین شناسی] وزن مخصوص ظاهری [نساجی] چگالی ظاهری [خاک شناسی] جرم مخصوص ظ ...
[خاک شناسی] جرم مخصوص ظاهری خاک
[برق و الکترونیک] دیود حجمی یک دیود نیمرسانای ریز موج بر اساس اثر حجمی مانند دیودهای گان ودیودهایی که در مدهای انباشت بار در فضای محدود کار می کنند .
[نساجی] جهندگی ( بازیابی حجم بعد از فشرده شدن )
[کامپیوتر] پاکن دسته جمعی
نرخ عمدهفروشی [گردشگری و جهانگردی] قیمت فروش جاهای خالی بهطور یکجا به گشتپردازها
[خاک شناسی] کود فله ای