شورمزه، بد مزه سایر معانی: شوراب مانند، شوراب سان، تلخاب مانند [عمران و معماری] تلخ و شور [نساجی] شور- شورمزه - نمکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محلول نمک، درجه شوری، شور، نمکین، نمک دار سایر معانی: پرنمک، وابسته به یا دارای هر یک از املاح فلزات قلیایی یا منیزیم، رجوع شود به: salina، چشمه ی شور، شورآب، ملح فلز قلیایی، ملح منیزیم [عمر ...
تند، ترش، مثل غوره، ترش بودن، مزه اسید داشتن، ترش شدن سایر معانی: ترشیده، بد خلق، بد عنق، دمغ، زود خشم، کم حوصله، کج خلق، ترشخو، کمتر یا بدتر از حد معمول، پس رفته، (صدا یا موسیقی) ناهنجار، ن ...