نقض عهد، نقض عهد کردن، رخنه، شکاف، نقض کردن، ایجاد شکاف کردن، رخنه کردن در سایر معانی: نقض، تخلف، تجاوز، خلف (وعده)، (در مورد قانون و سنت و قول و غیره) شکستن، (در مورد دیوار و سد و خط دفاعی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] ایجاد شکاف کردن،رخنه کردن
[حسابداری] نقض قرارداد [حقوق] نقض قرارداد
ترک وظیفه [حقوق] عدم انجام وظیفه
[حقوق] اخلال در نظم عمومی
[حقوق] افشاء غیر مجاز (نامه، تلگراف، مکالمه تلفنی و نظایر آن)
نققانون
[حقوق] خیانت در امانت
[زمین شناسی] فضای فرسایشی
[حقوق] نقض اساسی (قرارداد)
وقفه، تفریح، تنفس، شکاف، شکست، شکستگی، فرصت، مهلت، فرجه، انقصال، بادخور، نقض کردن، شکستن، از هم باز کردن، فتق داشتن، مکی کردن سایر معانی: خرد کردن یا شدن، ترک، پاره شدن، باز کردن، گشودن، از ...
عادی شدن، حرز را شکستن و بزور داخل شدن، در میان صحبت کسی دویدن سایر معانی: فرار کردن، گریختن (از بند یا زندان و غیره)، آزاد شدن، 1- با شکستن قفل (و غیره) وارد شدن، ورود غیرقانونی کردن 2- مخت ...