منشعب سایر معانی: شاخه اى روانشناسى : شاخه گزینى [عمران و معماری] منشعب کردن [ریاضیات] شاخه ایجاد کردن، شاخه ای [پلیمر] شاخه ای [آب و خاک] انشعاب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
میزان شاخهداری [شیمی] سنجهای برای اندازهگیری شاخهداری بسپارها که با عدد گرانرَوی نشان داده میشود و با گرانرَوی بسپار خطی با همان وزن مولکولی مقایسه ...
واژههای مصوب فرهنگستان
پالایۀ انشعاب [مهندسی مخابرات] افزارهای که در موجبر قرار میدهند تا باندهای بسامدی مختلف ریزموج را جدا یا ترکیب کند
پارامتر شاخهداری [شیمی] پارامتری که نشاندهندۀ کاهش شعاع ژیراسیون (radius of gyration) یک بسپار بلندشاخه در مقایسه با یک بسپار خطی با همان وزن مولکولی است ...
نسبت شاخگی [فیزیک] نسبت احتمال واپاشی در یک مُد به احتمال واپاشی در مُد دیگر برای ذرات یا هستههای ناپایداری که بیش از یک مُد واپاشی دارند ...
[عمران و معماری] سیستم شاخه ای
بلندشاخهای [شیمی] وجود زنجیرههای شاخهای به بلندی زنجیرۀ اصلی بر روی زنجیرۀ اصلی
انشعاب، شاخه شاخگی سایر معانی: (به ویژه در گیاه) شاخه بندی، چند شاخگی، شعبه، شاخه، شاخه ی فرعی، پیامد، (نتیجه ی چند شاخگی یا انشعاب) عاقبت ( عواقب) [برق و الکترونیک] انشعاب، شاخه [ریاضیات] ا ...
مرحلهای در واکنش زنجیرهای که در آن شمار حاملهای زنجیرۀ تولیدشده بیش از حاملهای زنجیرۀ مصرفشده است [شیمی]
فرایندی که باعث رشد یک زنجیرۀ بسپاری جدید از یک موضع فعال بر روی یک زنجیرۀ موجود در جهتی متفاوت با جهت زنجیرۀ اصلی میشود [شیمی]
پارامتری که نشاندهندۀ کاهش شعاع ژیراسیون (radius of gyration) یک بسپار بلندشاخه در مقایسه با یک بسپار خطی با همان وزن مولکولی است [شیمی]
برخهای از زنجیرۀ بسپاری که یک شاخه دارد و حاصل تقسیم شمار شاخهها بر درجۀ بسپارش است [شیمی]