شاخه [شیمی] [رایانه و فنّاوری اطلاعات] هریک از مجموعهدستورهای پیاپی اجرایی در یک برنامه که با توجه به وضعیت یک یا چند متغیر، هدایت فعالیت رایانه را بر عهده میگیرد|||[شیمی] گروهی ...
واژههای مصوب فرهنگستان
شاخ، شاخه، شعبه، ترکه، بخش، انشعاب، رشته، فرع، منشعب شدن، شاخه دراوردن، شاخهشاخه شدن، گل و بوته انداختن، مشتق شدن، جوانه زدن، براهجدیدی رفتن سایر معانی: شاخ درخت، برزه، برسم، کنگ، شخ، شاخه آ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نشانی انشعاب
بانکداری شعبهای [اقتصاد] فعالیت بانکی با مجوز تأسیس شعبه
[کامپیوتر] ساختار کنترل انشعاب
بریدگی شاخهای [ریاضی] برای یک تابع چندمقداری تحلیلی، خمی در صفحه مختلط که تابع روی آن ناپیوسته است
[ریاضیات] برش فرعی، بریدگی شاخه ای
[نساجی] جای فیوز
[برق و الکترونیک] آمیخته خط فرعی
[عمران و معماری] ماتریس شاخه-حلقه
[عمران و معماری] بال دیوار سپری
(شیمی) زنجیره ی باز، باز زنجیر، زنجیره ی اتم های کربن با تعدادی شاخه های راست فرعی [عمران و معماری] زنجیر شاخه دار - زنجیر مرکب - زنجیر منشعب [ریاضیات] زنجیره ی شاخه وار