[ریاضیات] رهبری با تمرکز روی مدیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(موسیقی)، (نوعی جاز سامبا که در برزیل ابداع شد) باسانوا
[زمین شناسی] برجستگی های خاکی که دو مرداب یا باتلاق را از هم جدا می کند
[نساجی] غلتک با دو قسمت عمل کننده
اندودن، مزین کردن، پرجلوه ساختن، بر جسته کردن سایر معانی: (نقش برجسته روی فلز یا چوب و غیره ایجاد کردن) برجسته کاری کردن، نقش برجسته زدن، قلمزنی کردن، پوشاندن [پلیمر] برجسته کردن، حک کردن ...
[نساجی] کالندر بر جسته [پلیمر] غلتک حکاکی
[نساجی] قسمت کاری غلتک - قسمت مورد استفاده غلتک - قسمتی از غلتک که استفاده می شود
[نساجی] غلتک با یک منطقه کاری
(عامیانه) معاون سرکارگر، نفر دوم، خرده پا، سرپرست فاقد اختیارات کافی، وردست سر عمله، مباشر کارگران
[زمین شناسی] اراضی حاصلخیزی که در بلندیها ودامنه ها دیده می شوند وهرگز در اراضی صاف وهموار دیده نمی شوند
مدیر، سرپرست، مدیر تصفیه، رییس، فرمدار، وصی و مجری سایر معانی: (حقوق) مدیر و مباشر امور و اموال شخص دیگر، امین ترکه، کارتراز، قیم، متولی، اداره کننده، مجری، رئیس [کامپیوتر] مدیر- نام حسابی ک ...
بهترین، بهترین کار، به بهترین وجه، بزرگترین، نیکوترین، خوبترین، شایستهترین، ممتاز، عظیم ترین، به نیکوترین روش، اعلاء، خاصگی، سبقت گرفتن، برتری جستن سایر معانی: بهینه، به بهترین وجه (حالت عال ...