بخشش، خوبی، احسان، لطف، مزیت، خیر، استدعاء، فرمان یادستوری بصورت استدعا، عیاش، خوشدل سایر معانی: تمنا، خواهش، استدعا، سود، فایده، بهره وری، نعمت الهی، (قدیمی)، (قدیمی) مهربان، گشاده دست، باس ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هم پیاله، هم بزم سایر معانی: رفیق اهل کین
(امریکا - با the) جای دورافتاده، سولقان، جهنم دره، کوره دهات، پشت پسله، (عامیانه) جنگل، جای پردرخت، پشت پسله that university is located in the boondocks آن دانشگاه در جای دورافتادهای واقع شد ...
هزینه یا طرح بی فایده و ناپیش اندیشیده (به ویژه از سوی دولت)، کار عبث، کاربی ارزش وبی اهمیت
(امریکا - عامیانه - با the) جای دورافتاده، جهنم دره، کوره دهات
ازمن چیزی بخواه
بوزینه خویی، میمون صفتی
cuspidor : تف دان، سلف دان، خلط دان
سبقت، مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، صرفه، حسن، تفوق، بهتری، مزیت دادن، سودمند بودن، فیضالهیبخشیدن سایر معانی: نفع، (تنیس) اولین امتیاز بعد از دوس (deuce)، برتری دادن، نفع دادن، مفید بودن [ ...
فریب، فریب خوردگی، نیرنگ، تزویر، گول، فریبکاری، اغفال، حیله، شیادی، تقلب سایر معانی: حقه بازی، گول خوردگی، فریفتگی، اغوا شدگی، آورند، خدعه، دوز و کلک، بدسگالی
موهبت، اعطا، دارا سایر معانی: وقف، موقوفه، بخشش، دهش، عطیه، پیشیارش، شاد داد، اهداییه، (استعداد طبیعی و غیره) ودیعه، نعمت، داده، بهره مند سازی، دادن، ودیعه سپاری (استعداد و غیره)، پیوانش [حق ...
خودمانی، بی ریا، صاف و ساده