خنجر، نوعی جوالدوز سایر معانی: سوزن بزرگ، جوالدوز، میله ی سوراخدار (برای رد کردن روبان و غیره از پارچه)، گونند، درفش، گیره ی گیسو (که بلند و زینتی است)، گزنه، آلت سرتیز برای سوراخ کردن پارچه ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دشنه، خنجر، قداره، قمه، کتاره، آدرم، آدرمه، با خنجر زدن، نشان خنجر (الف: در فهرست ها جلوی نام شخص متوفی قرار می دهند، ب: در دادن دومین ارجاع در کتاب ها و غیره این نشان به کار می رود و به آن ...