بر گرداندن، برگشتن، سفید شدن، رنگ خود را باختن، تاخیر کردن، جمع شدن و عقب نشینی کردن سایر معانی: رنگ پریده کردن یا شدن، رنگ رفته کردن یا شدن، بی رنگ کردن یا شدن، سفید شدن یا کردن، پس رفتن (د ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از ترس دولا شدن، چندک زدن سایر معانی: (از سرما یا ترس) خود را جمع کردن، کز کردن، چندیدن، ترسیدن و لرزیدن، ترس و لرز نشان دادن، احساس چندش کردن
انقباض غیر ارادی ماهیچه، چاپلوسانه فروتنی کردن، چاپلوس کردن سایر معانی: (از ترس یا سرما و غیره) خود را جمع کردن، کز کردن، (خود را) عقب کشیدن، یکه خوردن، با بزدلی عمل کردن، خود را خوار کردن، ...
محجوب، دارای عدم اتکاء بنفس سایر معانی: فاقد اعتماد به نفس، ناخوداستوار، کم رو، سربه زیر، خجالتی