دست نخورده، دست نزده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خالص، دست نخورده، بکر، دوشیزهای، باکره مانده سایر معانی: وابسته به یا برازنده ی باکره ها، دوشیزه وار، درخور دوشیزه ها، در حالت باکرگی، باکره، پاک، عفیف، (ساز موسیقی قرن 16) ورجینال ...
(خودمانی) جوش (به ویژه جوش صورت)