تعریف کردن سایر معانی: (به ویژه با نشان های نجابت خانوادگی) آراستن، آذین کردن، (با رنگ های گوناگون) تزیین کردن، (به طور درخشان و رنگارنگ) جلوه گر ساختن، (شهرت و غیره) پراکندن، ساطع کردن، رخش ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آذین های وابسته به نشان های نجابت خانوادگی، نشان خانوادگی، زره، پرچم، شرح دادن، جلوه دادن
منتشر کردن، تخم کاشتن سایر معانی: اشاعه دادن، (تخم) پاشیدن، پراکندن، افشاندن، پراشیدن
اعلان کردن، جار زدن، قبلا اعلام کردن، علنا اظهار داشتن سایر معانی: اعلام کردن، (ماهیت) نشان دادن، گواه بودن، (نادر) با صدور اعلامیه تبعید یا ممنوع کردن