خنک، بی روح، بی مزه، بی حس، مرده، بی حرکت سایر معانی: ملال آور، چرند، خنک و بی مزه، بی طعم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پوچی، بی حسی، بی عاطفگی، بی روحی، خنکی، بی مزگی سایر معانی: بی طعمی، ملال انگیزی
چاپلوسی کردن، گول زدن، ریشخند کردن، خر کردن سایر معانی: ناز (کسی را) کشیدن، نوازیدن، (با نوازش و چرب زبانی) وادار کردن، رنگ کردن (کسی را)
سرزمینی که پوشش گیاهی آن عمدتا گیاهان علفی است [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
واژههای مصوب فرهنگستان