کودن، ادم احمق سایر معانی: (عامیانه) آدم کم خرد، آدم خر، کوچک مغز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کودن، استدلال کننده موشکاف، بیشعور سایر معانی: آدم نادان، جاهل، نابخرد
کودن، احمق سایر معانی: پخمه، دیرآموز
ساده لوح، ساده دل، ابله، احمق سایر معانی: گولو، هالو، دخو، چلمن، خوش باور، پخمه، دبنگ
بوقلمون، واخورده سایر معانی: (جانور شناسی) بوقلمون (تیره ی meleagrididae به ویژه meleagris gallopavo که اهلی است و agriocharis ocellata که وحشی و بومی امریکای مرکزی است)، گوشت بوقلمون، (امری ...
پوچ، بی معنی، تهی، خالی، کم عقل، بی مفهوم سایر معانی: بی چم، احمقانه، تهی مغزانه، بی خردانه، پوک، رجوع شود به: idle [ریاضیات] تهی، خالی، پوچ، بی معنی
بی خبر، بی معنی، نادان، کودن، بی شعور، بی هوش، نفهم، دیر فهم سایر معانی: پخمه، کندذهن، احمق