بی پروا، راز دار، مطمئن، دلگرم سایر معانی: خاطر جمع، دارای اعتماد به نفس (self-confident هم می گویند)، بی باک، رجوع شود به: confidant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وابسته بودن، مربوط بودن، موکول بودن، توکل کردن، منوط بودن سایر معانی: (بیشتر با: on) بستگی داشتن به، منوط بودن به، موکول بودن به، (با: on) اطمینان کردن به، به امید (کسی یا چیزی) بودن، دلگرمی ...