ماندن، ایستادگی کردن، پایدارماندن، ساکن شدن، ایستادن، منتظر شدن، وفا کردن، تاب اوردن، ساکن بودن سایر معانی: پابرجا ماندن، باقی ماندن، دوام آوردن، تحمل کردن، تاب آوردن، چشم به راه چیزی بودن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی