خالصانه، محضا سایر معانی: به طور خالص، ناب، سره، بی آمیغانه، فقط، صرفا، به طور بی آلایش، معصومانه، کاملا، بکلی، منحصرا، بطور خالصیا یکدست یا بی گناه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کم، غیر کافی، اندک قلیل سایر معانی: ناکافی، نابسنده، اندک، قلیل، دور از هم، تنک، کم پشت، کوچک، تنگ و تاریک، کم فضا، بسته
فقط، منحصرا، محضا، بتنهایی سایر معانی: تنها، به تنهایی
(حرف زدن) خیلی کوتاه، باصدای آهسته، نجواآمیز، درگوشی، نجوا، صدای خیلی یواش، اهنگ خیلی اهسته، ملایم