دهنده ء غسل تعمید
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نامیدن، حق دادن مستحق دانستن، لقب دادن، ملقب ساختن، نام نهادن سایر معانی: نام گذاردن، دارای عنوان کردن، عنوان داشتن، نامیدن (مقاله و کتاب و غیره)، ذی حق کردن، حق دادن به، محق کردن، (قانونا) ...
چکه، ریزش نم نم، ترشح، ترشح کردن، پاشیدن، گلنم زدن، اب پاشی کردن سایر معانی: (آبگونه یا شن و غیره) پاشیدن، افشاندن، پخش کردن یا بردن، پراکنده بودن یا کردن، آمیخته بودن یا کردن، مقدار کم، کمی ...
مخفی کردن، غوطه ور ساختن سایر معانی: رجوع شود به: submerge، دراب فرو بردن، زیراب کردن، غوطه دادن، دراب فرو رفتن