مدعی، دشمن، مخالف، رقیب، حریف، خصم، عدو، هم اورد، ضد، مبارز، مبارز، متخاصم، ضد سایر معانی: مخالفت، وابسته به دعوی (حقوقی)، مدعیانه، معاندانه، وابسته به مخالفت، مورد دعوی [حقوق] طرف دعوی، طرف ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بذله گو، ادم شوخ، گانگستر، اوباش، همدست تبه کاران سایر معانی: عضو دسته ی تبهکاران، گانگستری، اراذل
راهزن و سارق جاده، دزد سرگردنه سایر معانی: دزد سر گردنه (به ویژه سوار بر اسب)، راهزن
مخالف سایر معانی: قانون ـ فقه : معترض
متمرد، قانون شکن، یاغی، چموش، چموش، غیرقانونی اعلام کردن، یاغی شمردن سایر معانی: جانی فراری، تبهکار فراری، قانون شکن حرفه ای، گردنکش، شرور، یاغی خواندن، از حقوق مدنی و حمایت قانونی محروم کرد ...
غارتگر سایر معانی: یغما گر
پایدارگر، اسباب مقاوم در برابر برق سایر معانی: مقاوم [نساجی] مقاوم - پایدار - ثابت