آماده ی رفتن شدن، رخت سفر بر بستن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
میزان، مقدار، مبلغ، عده، مایه، مقدار میزان، بالغ شدن، رسیدن سایر معانی: بالغ شدن بر، سرزدن به، رسیدن به، جمع (حساب)، مجموع، سرجمع، به مثابه، معادل، اندازه، تعداد [حسابداری] مبلغ [صنعت] مقدار ...
چمدان، بار و بنهء مسافر، بارسفر سایر معانی: چمدان(ها)، جامه دان(ها)، اسباب سفر، توشه، باروبنه، (ارتش) ابزار و تدارکات، آمادها، فاحشه، جنده، روسپی، دختر پررو و بی ادب، بی حیا، دختر مل و مست، ...
سرمایه دار، سرمایه گذار، متخصص مالی سایر معانی: کارشناس امور مالی، مال شناس، پول یاب، مالیه چی، سرمایه گذار (عمده)