مرداب، باریکه آب، جای دور افتاده سایر معانی: (وضعیت یا محل) دچار رکود، دورافتاده، پشت و پسله، آب پشت سد، آب پس زده، آب عقب زده شده (در اثر جزرومد و غیره)، خفتاب، آب راکد (به ویژه در آبراه یا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لغو کردن، فسخ کردن، باطل ساختن سایر معانی: (قانون یا فرمان و غیره) فسخ کردن، باطل کردن، فس کردن [حقوق] لغو کردن، فسخ کردن، باطل کردن، کان لم یکن کردن (قرارداد)