نوزاد، کودک، طفل، بچه، بچه ی کوچک، شیرخواره، نوزاد حیوان، توله، جوجه، وابسته به نوزاد، کودکانه، جوانترین، کوچکترین، خردترین، خردسال ترین، (امریکا - خودمانی) عزیزم، جانم، (عامیانه) شخص، چیز، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرانداز، چپی، دستمال، روسری، دستمال سر، چارقد، زن روسری پوش سایر معانی: رجوع شود به: handkerchief